سریال «جزر و مد» رفع توقیف شد + زمان پخش و خلاصه داستان دلنوشته احساسی حسن روح‌الامین برای محمود فرشچیان | کسی مانند محمود فرشچیان دیگر تکرار نمی‌شود کارگردان «ترک عمیق»:حتی نام فیلمم هم سانسور شد وزیر فرهنگ و ارشاد: خطوط قرمز، کار خبرنگاری را سخت‌تر می‌کند «صابر خراسانی» با «دیدار» به تلویزیون می‌آید + زمان پخش «ماجراهای نوید» فینالیست‌ بخش تلویزیونی Abu Prizes شد «ممیزی» به فیلیمو بازگشت «همایون اسعدیان» مدیرعامل خانه سینما شد برگزاری بزرگ‌ترین کنسرت خیریه برای حمایت از فلسطین در لندن فراخوان نهاد کتابخانه‌ها برای ارتقای خدمات کتابخانه‌ای هالیوود همچنان درگیر پیامدهای اعتصاب تاریخی نویسندگان هوشنگ ابتهاج «اربعین» را ناتمام گذاشت «اسب دریایی» در آمریکا درخشید مجموعه‌داستان «بهشت در بهشت» با روایتی از مدافعین حرم منتشر شد پویش بین‌المللی «جهان! کودکان را ببین» برای کودکان فلسطینی آغاز به کار کرد اکران محدود «یک افسر و یک جاسوس» رومن پولانسکی در امریکا پیام تسلیت پزشکیان در پی درگذشت استاد فرشچیان نقاشی ضداسرائیلی هنرمند استرالیایی روی دیوارنگاره فلسطین روزبه حصاری با «کی، کجا، با کی، چرا؟» به سوئد می‌رود موسیقی «فصل توت‌فرنگی‌ها» با هوش مصنوعی ساخته شد
سرخط خبرها

یاکریم یا موسی کوتقی

  • کد خبر: ۱۵۲۵۹۰
  • ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۷
یاکریم یا موسی کوتقی
اتوبوس پشت ترافیک ظهرگاهی گیر کرده بود و آرام آرام و متر به متر پیش می‌رفت. هواگرم شده بود و دِرمقابل راننده باز بود. یک پرنده خاکستری رنگ هراسان از در وارد شد جوری که انگار تحت تعقیب پرنده‌ای شکاری باشد.

اتوبوس پشت ترافیک ظهرگاهی گیر کرده بود و آرام آرام و متر به متر پیش می‌رفت. هواگرم شده بود و دِرمقابل راننده باز بود. یک پرنده خاکستری رنگ هراسان از در وارد شد جوری که انگار تحت تعقیب پرنده‌ای شکاری باشد. خورد به یکی از پنجره‌های مقابل که بسته بود و افتاد کف اتوبوس. مردی از روی صندلی اش نیم خیز شد و گفت: یاکریم بیچاره؛ و بعد بلند شد و پرنده هراسان و زخمی را از روی زمین برداشت. پیرمردی که عقب‌تر بود گفت: موسی کوتقیه!  مرد که پرنده را توی دست گرفته بود گفت: چی؟  پیرمرد گفت: اینا یاکریم نیستند، یا موسی کوتقیه یا قمریه! قمری دور گردنش طوق داره.

مرد گفت: هرچی که هست بیچاره هم زخمی شده هم ترسیده. یک کودک لاغراندام که کوله مدرسه اش روی شانه اش بود از ته اتوبوس گفت: بس که اینا احمق اند و خنگ. زنی که گویا مادر پسرک بود دستش را کشید و گفت: بی ادب! این چه طرز حرف زدنه!  پسرک گفت: راست می‌گم دیگه! وسط خیابون می‌شینن، حواسشون نیست که ماشین میاد ممکنه زیر بگیرشون! انگار نه انگار! بچه هاشونم تالاپ و تالاپ از رو درختا میفتن پایین. مادر پسرک گفت: بسه چلچلی نکن.

راننده اتوبوس بدون اینکه به عقب نگاه کند یک بطری کوچک آب گرفت سمت مسافران و گفت: یکم به این بیچاره آب بدین حالش جا بیاد. مسافری بطری را گرفت و انگشتان یک دستش را مثل کاسه کرد و گرفت جلو نوک پرنده، مقداری آب ریخت کف دستش. پرنده بیچاره چشمانش را باز کرد و چندباری به آب نوک زد. جوانی از جایش بلند شد و گفت: بغل سرش خونی شده حیوونی!  بعداز توی کیفش یک مقدار دستمال کاغذی و چسب زخم درآورد. دستمال کاغذی‌ها را خیس کرد و روی رد خون چندباری کشید. بعد گفت: سرش رو محکم بگیرید؛ و چسب زخم را آرام چسباند روی محل زخم.

مردی که پرنده توی دستش بود گفت: نیگا یاکریم بیچاره چه قلبش تند می‌زنه. پیرمرد دوباره از جایش نیم خیز شد گفت: موسی کوتقی آقاجان! میدونی اینا سه تا برادر کوچیک بودند به اسم کریم و تقی و موسی؛ یک بار بدون اجازه مادرشان میرن بیرون بعد تقی شون گم میشه! کریمشون دعا می‌کنه یک پرنده بِشه از تو آسمون دنبال داداشش بگرده! موساهم میره که به مادرشون خبر بده. بعد از اون زمان همیشه از داداش دیگه اش می‌پرسه موسی کو تقی؟ اینه که هرجا اینا مشینن میگن موسی کوتقی پشت سرهم.

اتوبوس توی ایستگاه توقف کرد و در اتوبوس برای مسافران باز شد. پرنده توی دست مرد شروع کرد به جنب و جوش. مرد آرام دست هایش را باز کرد و پرنده پر زد و از در بیرون رفت. بعد صدایی چندبار به گوش رسید که می‌گفت: موسی کوتقی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->